قصیده ای برای یار غائب
قصیدهای از شهيد شيخ فضل الله نورى قدّس سرّه برای امام مهدی(عج)
اى آن كه كسى سرو چو قد تو نديده/ چون لعل لبت غنچه ز گلزار نچيده
چون نرگس مستت به همه گلشن عالم/ نه ديده چنين ديده و نه گوش شنيده
خضر ار لب لعل تو نمىكرد تمنا/ تا حشر به سرچشمهى حيوان نرسيده
نشناخته گفتند گروهى كه خدايى/ پس مد شناساى تو را چيست عقيده
واقف نشد از سر تو اى مخزن اسرار/ جز عارف چل ساله كه در خرقه خزيده
مىكرد تجلى اگر اين يوسف ثانى/ دلباختگان دل عوض دست بريده
دانم به يقين گر به رخت پرده نبودى/ كس يوسف كنعان به كلافى نخريده
در مردمك ديده و از ديده نهانى/ پيدا و نهان، غير خداوند كه ديده
دانى ز چه در پاى گل سرخ بود خار/ از بس كه به گلزار ز شوق تو دويده
فاخته سان بهر تو با نغمهى كوكو/ هر لحظه از اين شاخ بدان شاخ پريده
از چيست كه بلبل شده دلباختهى گل/ زين رو كه يكى روز گلى دست تو ديده
آن روز که من باخته ام نرد محبت/ دانسته ام آخر به کجا کار کشیده
دیری است زند زلف تو اندر دل ما نیش/ افسون، نکند چاره ی این مارگزیده
پنهان زعدویی، ز محبان ز چه ای دور/ جان ها به لب از، هجر تو ماه رسیده
منبع: درانتظار ققنوس کاوشی در قلمرو مهدی شناسی و مهدی باوری صص332-331