همسفری دود با بخار
به نخوت گفت روزی توده ای دود
بخاری را که با وی همسفر بود
که دود از دودمان آتشم من
شرار شعله های سرکشم من
تو آن آبی که در جاهای پست است
به بالا میل آتش در نشست است
ندارد شعله با پستی سر و کار
ولی در ذات آب است این پدیدار
بخار از این تکبر گر چه رنجید
جوابش داد بعد از آن که سنجید
تمام آن چه گفتی راست گفتی
ولی قدری گزاف و کاست گفتی
من از آبم، تبارم روشنائی است
مرا با نور رسم آشنایی است
تکبر بر تو از بس چیرگی یافت
چنین رخسار و رنگت تیرگی یافت
من از تو بیشتر اهل صعودم
ببین اوج صعودم در فرودم
تمام آسمان گهواره ماست
تمام آب ها را منزل آنجاست
شما را جا کجا در آسمان است؟
کجا جای شما جز خاکدان است؟
تو را میل بلندی هست ای دود
ولی گم می شوی در آسمان زود
درختانی که من می پرورانم
بسوی آسمان ها می کشانم
تو می سوزی و من می سازم ای دود
من آبادان کنم امّا تو نابود
تو از خاکستری ای دود، من آب
تو همرنگ شبی من رنگ مهتاب
بسوی آسمان در کوچ هستی
ولی نابود و محو و پوچ هستی
من امّا چرخه گردانِ حیاتم
تو شیطانی من اَسماء و صفاتم
گل و باغ و چمن پروردهٔ ماست
بهار آئینه دار خندهٔ ماست
نه هر بالا نشین بالا بلند است
نه هر رنگ و لعابی دلپسند است
مرا فرموده ذات حق گزینش
که باشم چلچراغ آفرینش
ولای اهل بیت آب حیات است
که جاری در تمام کائنات است
سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
https://eitaa.com/sayyedmortezahashemii